رمضان

ساخت وبلاگ
در نگاه اول تعدادی مولوکول که بنا به هر دلیلی در کنار هم به خوبی کار می کنند و من را شکل می دهند. فرق مرده و زده چیست؟ فرق خودرویی که روشن می شود و نمی شود چیست؟ یکی از قطعاتش مشکل دارد و باید جایگزین شود. اگر قلبم خراب شود و یکی آنرا به من اهدا کند دوباره زنده می شوم. اگر از اجزای بدم به خوبی استفاده نکنم زودتر فرسوده می شوند. مثل ریختن بنزین معمولی و بنزین سوپر در باک خودرو است. اگر کار سنگین انجام دهم زانوهایم از بین می روند. اگر خودرو هم از روی سرعت گیرها پرواز کند، جلوبندی اش خراب می شود. جسمم که یک خودرو است، ولی خودرو که فکر نمی کند و تصمیم نمیگیرد. پس فکرهایم چه می شوند؟ یا خواب هایم چه می شوند؟ آیا ربات ها خواب گوسفند برقی می بینند؟ احتمالا، چون من خواب نماز خواندن می بینم. از کودکی همه را دیده ام که نماز می خوانند و خودم هم نماز خواندم و خواب هایم پر شده از نماز. اصلا برخی واژه ها را در طول عمرم نشنیده ام چه برسد به اینکه به آن فکر کنم و خوابش را ببینم. الان شما به یک چینی و ژاپنی بگو چند بار خواب نماز خواندن دیده ای. عوضش بپرس ببیند چند بار خواب محل کارش را دیده است. پس مغز من را هم مجموعه ی خاطرات و واژگانی شکل می دهد که در طول زندگی ام با آن ها برخورد داشته ام. من کمتر خواب بلبرینگ و تسمه تایم را می بینم تا یک مکانیک ولی من بیشتر خواب برنامه نویسی و کامپیوتر را میبینم تا یک مکانیک. اصلا بلبرینگ اجازه ورود به خواب های مرا ندارد چون یکی دوبار آن را دیده ام. و چه بسیار چیزهایی که اصلا ندیده ام و اصولا خوابش هم معنایی برایم نخواهد داشت. فکر مرا هر آنچه که دیده ام و شنیده ام و مجموعه قوانینی که در جامعه حاکم است شکل می دهند. اگر من روحانی شدم چون هر روز در تلوزیون و م رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1402 ساعت: 16:38

چقدر دردناکه واقعا وقتی شنیدم در زاهدان عده ای کشته و زخمی شدن. حالا بماند تعداد کسانی که در این چند روز در کشور کشته و زخمی و شهید و هر چیز دیگری شدند. این ها همه اش برمیگرده به فن بیان. اگر اتفاقی افتاده یک عذرخواهی ساده که شما را با خاک یکسان نمیکنه. بیا بگو تو این یک مورد اشتباه کردیم، حتی به دروغ. بیا عذرخواهی کن بگو رفتار ما درست نبوده، عذرخواهی میکنیم و قول میدهیم که دیگه تکرار نشه. چقدر لجباز هستید آخه. چرا اینقدر عذر تراشی میکنید؟ حتما با خاطیان برخورد میکنیم! حتما دنبال شفاف سازی هستیم! فلانی قبلا مریض بوده! فیلم ها چیزی رو نشون نمیده! و... بابا یه عذرخواهی کن تموم بشه بره. به خاطر همین عذرخواهی نکردنت الان ۱۰۰ نفر مردن. یک نفر که رفت، بنا به هر دلیلی، ولی این ۱۰۰ نفر رو باید یکی مسئولیتش رو به عهده بگیره. صد نفر رفتن چه پلیس چه مردم عادی چه اغتشاشگر و هر آدمی. این به فن بیان برمیگرده. درست مثل سال ۹۸ که رییس جمهور مملکت صبح جمعه فهمید بنزین گرون شده. یه زمینه سازی کن سه چهار ماه قبلش دلایلشو بگو بعد بیا سهمیه بندی کن بعد سهمیه رو کم کن بعد قیمت رو بیشتر کن و ادامه ماجرا. و مثل خیلی از ماجراهای دیگه. چرا یاد نمیگیرید که چطور یک مطلب رو بیان کنید؟ این قُد بودن و قلدر بازی رو از چه کسی یاد گرفتید؟ شیوه ی کدام یک از پیشواهای شما اینطور بوده؟من خودمو میگذارم جای مسئولین درجه یکی که با این قضیه در ارتباط بودن. روز اولی که اتفاق افتاد و این شخص رفت بیمارستان میومدم جلوی تلوزیون میگفتم مردم ما اشتباه کردیم (البته با اینکه میدونستم هیچ مشکلی از سمت ما وجود نداشته و تمام روال به درستی انجام شده). ولی با اینحال میگفتم اشتباه کردیم و سعی میکنم در آینده شاهد چنین موضوعاتی نباشی رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 20:13

اگر دولت نداشتیم بهتر نبود؟ یعنی حالت بدتر از این هم ممکن بود اتفاق بیوفته؟ دلار دو ماه پیش با فریب رسانه ای برجام تا مرز ۲۸ تومان پایین اومد والان تا مرز ۳۷ تومان بالارفته. چیزی حدود ۳۲درصد افزایش فقط دو دوماه.به زودی همین موج میره سمت مسکن و اگر کسی ۱ میلیارد برای مسکن گذاشته بود،۳۲۰ میلیون تومان هم باید بذاره روش و این درحالی است که با حقوق ۱۰ میلیونی هم جمع کردن این پول ۳ سال زمان میبره اگه همه چیز ثابت بمونه.آیا مردم زمان پیامبر هم چنین فشاری رو تحمل کردن؟ + نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۱ساعت 12:25&nbsp توسط مهدی  |  رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 20:13

داشتم لغت زبان تمرین میکردم، به یک واژه ای رسیدم و قرار بود که گوینده نمونه جمله را بخواند ولی اینطور گفت که:This sentence is unslamic, so we're gonna skip it.سطح درک و شعور یک قشر را میتوان از این جمله فهمید. حالا جمله اصلی چه بود؟ «ما هر کاری کردیم نتوانستیم دختران‌ را راضی کنیم که برقصند».جمله ای کلیشه ای وجود دارد، اگر فقیر بدنیا بیایی تقصیر تو نیست ولی اگر فقیر از دنیا بروی مقصر اصلی خودت هستی. همین جمله را میتوان بسط داد به اینکه اگر در ایران بدنیا آمدی تقصیر تو نیست ولی اگر در ایران بمیری مقصر اصلی خودت هستی.امروز حدود ۱۰ساعت از جوانی‌ خودم را صرف متصل شدن به وی پی ان و آزمودن روش های مختلف جهت دور زدن تحریم های nvidia برای دانلود یک SDK کردم. و هنوز هم موفق نشده ام. سوال اصلی این است که چرا اینگونه است؟آیا ایران محبوب تر می شود؟ آیا ما به ایرانی بودنمان افتخار میکنیم؟ یا هر روز به تعداد افرادی که از این کشور متنفر شده و با دلی پر از درد و غصه کشور را ترک میکنند افزوده می شود؟ دیگر چه چیزی از این اسلام بیرون می آید؟ مگر میشود مردم را به زور به بهشت هدایت کرد؟ اصلا مگر کسی هست که به بهشت اعتقاد داشته باشد؟ اگر راه درست بود که باید ابتدا دنیایمان بهشت میشد و بعد آخرتمان. ولی لااقل با دیدن اینهمه ظلم ایمان می آورم به جهنم. باید جایی برای سوختن ظالمان باشد. چه خوب گفت که هر تصمیم من اکنون روی زندگی ۳۴میلیون نفر تاثیر میگذارد. و چگونه پاسخ خواهید داد و چگونه اینهمه زندگی از دست رفته را جبران خواهید نمود؟و باید بهشتی باشد برای دهه چهلی هایی که در جنگ کشته شدند، برای دهه پنجاهی هایی که کودکی نکردند، برای دهه شصتی هایی که زندگی نکردند، برای دهه هفتادی هایی که خودکشی کردند و بر رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 20:13

دست از نصیحت برداشته ام. نه برای اینکه خسته شده ام. نه. برای اینکه اصلا نصیحت برای چه؟ کسی نصیحت میکند که بداند چیزی درست یا اشتباه است و خودش هم پایبند حرفهایش باشد. حال که من نه میدانم و نه پایبندم. خلاصه بگویم دانسته ام که من در مقامی نیستم که کسی را بگذارم روی ترازوی معیوبم و از او ایراد بگیرم. چه قضاوت ها که نکردم. چه حرفها که نزدم. و واقعا چه اشتباهاتی نکردم که شاید هیچ گاه نتوانم جبرانشان کنم. اسمش نصیحت بود و فعلش شاید خُرد کردن شخصیت؟ تهمت؟ و یا افترا؟ چه دلهایی که نشکست. و چه اشک هایی که نریخت. و ای کاش تو ذره ای لایقش بودی. لایق ذره ای ناملایمت. ذره ای نامهربانی. ذره ای نصیحت. عزیزم من را ببخش. خلاصه تر بگویم بگذار و بگذر. و می دانم سخت است. خاطرات، آن هم از نوع بدش، به همین سادگی از ذهن انسان پاک نمی شود. و تو چقدر بزرگی که تحمل کرده ای. و تو چقدر مهربانی که هنوز هم من را دوست داری. و این با ارزش ترین چیزی‌ست که در این زندگی دارم. و به آن می بالم. + نوشته شده در  چهارشنبه بیستم بهمن ۱۴۰۰ساعت 4:23&nbsp توسط مهدی  |  رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 69 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 20:31

گاهی میشینی فکر میکنی که از صبح که بیدار میشی تا شب که میخوای بخوابی به چه چیزایی بیشتر از همه فکر میکنی؟ و بعد میبینی که درسته در عمل زمانی برای اون موضوعات نذاشتی ولی از بس ذهنت درگیرش بوده نتونستی روی کارهای دیگت هم تمرکز کنی. و گاهی از خودت میپرسی تا کی قراره فکر کنی و کی قراره رها کنی؟ گاهی هم فکر میکنی چشم رو هم بذاری ۴۰-۵۰ سالت شده و هنوز داری فکر میکنی. گاهی باید فکرهایی رو گذاشت رو زمین و گاهی باید به خودت بگی که تو تمام تلاشت رو کردی و نشد. اگه اون ۵۰درصد سی پی یوای که درگیر یه تسک پر مصرف بیهوده رو آزاد کنی میتونی یه تسک باهوده دیگه ای که الان یه درصد سی پی یو میگیره رو با ۵۰برابر توان ببری جلو. باید رها کرد...به امید خدا کم کم دارم بابا میشم. بچه خوبی های خودش رو داره ولی شاید بعد از مدتی حسرت این روزها رو بخورم. مثل زمانی که فارغ التحصیل شدم و الان گاهی حسرت روزهای دانشگاه رو میخورم و مثل زمانی که با دوستام کار میکردمو گاهی حسرت اونو میخورم. کلا خیلی از وضعیت موجود راضی نبودم. قبل از دفاع پایان نامه میخواستم انصراف بدم ولی چند سال بعدش دوباره میخواستم کنکور بدم و برم درس بخونم. وقتی کارمند حقوق بگیر بودم میگفتم من چرا باید واسه یکی دیگه کار کنم. الان که واسه خودم کار میکنم میگم کاش کارمند بودم. تنها چیزی که داره به سرعت میگذره، عمره و واقعا نمیدونم هم چطور داره میگذره. وقتی به گذشته ات نگاه میکنی، نه گذشته ی دور، همین یک سالی که گذشت، از خودت می پرسی چه شد؟ حاصل این یک سال چه بود؟ دویدن به دنبال چه بود؟ سیر کردن شکم و خواب و اندکی پس انداز برای خانه ای چند قدم آنورتر و خودرویی شیک تر و تفریحی بیشتر؟ آیا تو این عمری که داریم میشه کار مهمی کرد؟ میشه به یک معنا رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 62 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 20:31

چندی پیش یکی از شرکت های نرم افزاری همکار از بنده دعوت کرد تا در جلسه ای که موضوعش مربوط به یک نرم افزار اتوماسیون می شد (موضوع کاری شرکت همکار) و ممکن هم بود که کمی موضوعات کاری شرکت ما هم در آن لازم باشد، شرکت کنم. قبل از جلسه اعلام شد که به احتمال ۹۹٪ قرار نیست این پروژه به ما برسد و جلسه کاملا صوری است. در جلسه حاضر شدیم. پس از پایان جلسه شرکت همکار از بنده خواست که قیمتی حدودی برای بخش اتوماسیون پروژه که خود پروژه شامل چند بخش دیگر هم میشد بدهم. من هم آمدم و با این فرض که این پروژه قرار نیست انجام شود و اگر کسی خواست انجام دهد برایش سر به سر شود و حالا مگر یک نرم افزار اتوماسیون چقدر کاردارد و بدون مطالعه و تحلیل پروژه، در مدت زمان کمتر از پنج دقیقه یک قیمت کاملا من در آوردی (دو میلیون ریال) به صورت یک پیام در واتس اپ ارسال کردم. با این فرض که شرکت همکار هم نرم افزاری است و میتواند قیمت اعلامی من را بالا پایین کند و اعلام نماید.دو ماهی گذشت و شرکت همکار گفتند که ظاهرا قیمت اعلامی توسط آنها جذاب‌تر بوده و مناقصه را برنده شده اند (البته به این صراحت نگفتند که پروژه نهایی شده ولی نهایی شدن پروژه طی یک مدت زمان سه ماهه کم کم از صفر درصد به ۱۰۰ دردصد رسید). اولین جایی بود که متوجه شدم قیمتی که داده بودم جهت شرکت در مناقصه بوده نه قیمت من در آوردی. قبل از این فکر میکردم میخواهند شفاهی یه عددی را با آن دوستان اعلام کنند.حدود یک ماه دیگر هم گذشت و طی صحبت هایی متوجه شدم که دوستان روی قیمت اعلامی توسط بنده حساب کرده اند و صفر تا صد پروژه را هم قرار است شرکت ما انجام دهد. در صورتی که پیش فرض من چنین چیزی نبود. نهایتا کمک به شرکت همکار برای انجام پروژه بود. رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 63 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 20:31

به نظر می رسد دارم به مرز جنون نزدیک می شوم. چند ماه پیش بود که نمازم یک خط در میان شده بود و شاید چند روزی هم قطع شد. هر وعده ای که قضا می شد در برنامه ای ثبت می کردم که در آینده بخوانمش. سعی می کردم رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1399 ساعت: 6:40

به هر طریقی که بود کارم را در شرکت تمام کردم و قرار است تا مدتی هفته ای یک روز بروم تا دیگر تحویل کدها نهایی شود. دوست داشتم اگر وقت اجازه می داد شرکت را اینگونه رها نمیکردم و از انتقال دانش به فرد یا رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 95 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 2:41

بالاخره کاری که باید چهار سال پیش انجام می‌شد را انجام دادم و برای اولین بار برای یک استاد درخواست فرستادم. حالا باید منتظر بمانیم تا ببینیم چه میشود. همیشه می‌خواستم به مفیدترین نحو زندگی کنم برای هم رمضان...ادامه مطلب
ما را در سایت رمضان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : x86 بازدید : 109 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 2:41